کاشکی می آمد
تا که می گفتم باز
که چه قدر بی رحم است
قلب سنگین و غرور آگینش
وچه بی تاب نگاه قلبم
که در هر لحظه سراغ از نگهش می گیرد
در عطش آمدنش می میرد
آخ......کاشکی می آمد
گل ها همه پژمرد شوق دیدار دگر مرد
باز شب شد نیامد بگذر......
رفیق گریه های من...
برچسب : نویسنده : سانای sanay بازدید : 185
تکه تکه ی نگاه پراکنده ی مرا
از کوچه هایی که یادگار قدم های من و تو اند
جمع کن
تا پازل نگاه زردم تا همیشه با تو باشد.
رفیق گریه های من...برچسب : نویسنده : سانای sanay بازدید : 207
تو داشتی می رفتی
ومن دلم گرفته بود.
بهانه ی رفتن تو
توی وجودم داد میزد.
تو رفتی و......
تمام بود من بهانه شد!
بهانه ای به رنگ تو ....
برچسب : نویسنده : سانای sanay بازدید : 202